فصل هفتم: “تا الان باید معلم شده باشید!” یا “تعداد معلم ها بسیار نیست؟”

16/12/1990

عبرانیان ۵ :١۲؛ یعقوب ۳ :١

به نظر می‌رسد میان این دو آیه تعارضی وجود دارد، مگر نه؟ بیایید مسیری را که تعیین کرده‌ایم ادامه دهیم و ببینیم آیا این دو بخش در بستر زندگی ارگانیک، به جای نهادی، به راحتی هماهنگ نمی‌شوند.

تصفیه شده در آتش

این سوال کلیدی دوباره مطرح می‌شود: چه چیزی از آنچه یاد گرفته‌اید را به اشتراک می‌گذارید؟ آیا تجمع‌ها در حال حاضر “رایگان برای همه”، یک جشن پر هرج و مرج است؟ “جهل انباشته” (که در میان ما به طور محبت‌آمیز با عنوان “ج.ا” شناخته می‌شود)؟ قطعا نه. چنین چیزهایی باعث می شود که برخی از تجمعات بی ارزش شوند. برخی از ما این را می دانیم، مطمئنا!

پس چه چیزی را به اشتراک می‌گذاریم؟ چگونه می‌فهمیم چه چیزی کاهی است که بر کوه کلمات انداخته می‌شود و چه چیزی از جانب خدا برای مردم اوست؟ چگونه در راه‌های پروردگارمان قدم برداریم که “چیزی نگفت که از پدرش نشنیده باشد؟” چگونه “به عنوان وحی خدا” صحبت کنیم؟

اول از همه، آنچه را در شما “سفت و سخت شده” به اشتراک بگذارید.۳۶ آن چیزهایی را که به طور دراماتیک زندگی شما را تحت تأثیر قرار داده‌اند به اشتراک بگذارید - نه فقط مفاهیم “جالب” گرفته شده از ضبط صوتی آخرین مد وزارت. نه حکمت قرض گرفته شده از مفسران توسط “دانشجویان جوان” که در “کلاس‌های کتاب مقدس” کلیساگرایی بسیار رایج است. اغلب چند ماه طول خواهد کشید تا هر حقیقتی بخشی از شما شود (حقیقتی “جسم گرفته” در شما)، نه فقط در سرتان. صبر کنید. شاید هنگامی که یک حقیقت برای شما زنده می‌شود، شش ماه سکوت کامل و مطلق در مورد این جنبه از حقیقت قبل از اینکه با هر کسی غیر از خدا در مورد آن صحبت کنید، طول بکشد. از سطحی بودن در زندگی اجتناب کنید: یادگیری چیزی و بلافاصله هنگام گرد هم آمدن همه آن را بیرون ریختن. آیا واقعا از خدا درخواست کرده‌اید تاثیر و اعمال کامل این حقیقت را؟ مراقب کیک نیمه پخته افرایم باشید.

در تجربه شخصی خودم، چند سال پیش به یاد دارم که با روشن‌بینی عبادت در خلوتی درباره ی “همه ی کسانی که توسط روح هدایت می‌شود پسران خدا هستند” (به نحو مثبت) شگفت‌زده شدم. اهمیت آن حقیقت بنیادین در ارتباط با یکی از سایه‌های معنوی آن، “درخت حیات”، برای من تکان‌دهنده و حیات‌بخش بود. در واقع کل رویکرد مهندسی و حقوقی من به مسیحیت و کتاب مقدس را زیر سوال برد. مدتی پس از اینکه شروع به دعا در مورد همه این‌ها کرده بودم، در ساحل شرقی مسافرت می‌کردم و آنجا با یک واعظ اشتراک‌گذاری برخی چیزها در مورد درخت حیات را آغاز کردم. او با هیجان از من پرسید: “چه مدت است که درباره “درخت حیات” در برابر “درخت دانش خیر و شر” یاد گرفته‌اید؟” من جواب دادم که بیش از یک سال است که شروع به یادگیری خوردن از “درخت حیات” و حقیر شمردن (همانطور که خدا حقیر می شمارد) “ درخت دانش خیر و شر “ کرده‌ام. با این وجود، ماه‌ها پس از آن بود که توانستم آن را به کلمات درآورم حتی برای ذکر آن به کس دیگری. در آن زمان هنوز هرگز آن را بیان نکرده بودم، مگر اشاره‌ای گذرا، در کلیسایی که بخشی از آن هستم. (گاهی، هنگامی که قدیسین به طور انبوه یا در خانه‌ها با هم بودند، اشاره کرده بودم که در آینده امیدوارم برخی چیزها را که پدر در من از پیدایش ۳، غلاطیان ۵، رومیان ۸ و برخی دیگر از بخش‌ها انجام می‌دهد به اشتراک بگذارم. چند فکر را با برادران و خواهرانم در میان می‌گذاشتم و سپس عابدانه اجازه می‌دادم موضوع محو شود.)

دلیل اینکه صرفاً “افکار را از سرم خالی نکردم” این بود که “کلام داشت در من جسم می‌گرفت”؛ من تنها در حال ابتدای درک عمیق و عمیق‌تر آن بودم. تا زمانی که برای اولین بار این همنشینی با پدر، هدایت روح او و درخت حیات را با عمق کمی بیشتری در دالاس به اشتراک گذاشتم، کلماتم از سرریز احتمالاً صدها ساعت با او و در کلامش در مورد این موضوع جاری می‌شد. به جای تلاش برای پیدا کردن کلمات و ساختن افکار برای پر کردن خلأها، تجربه خود را همانند یک شاهد عینی که می‌توانست تولدی گرانبها را توصیف کند، به اشتراک گذاشتم.

حتی آن موقع هم، به جز اینکه شب قبل عصری پرقدرت با گروهی از مسیحیان داشتیم که قول دادند زندگی خود را تغییر دهند و از مادی‌گرایی و سطحی‌نگری که زندگی گذشته‌شان را گرفته بود توبه کنند، این افکار را به اشتراک نمی‌گذاشتم. وقتی آن شب دعا کردم، دودل بودم و به این نتیجه رسیدم که اگر واقعاً در عطش رسیدن به “مقدس ترین مکان” جدی هستند، آنگاه نیاز دارند بدانند که هرگز نمی‌توانند صرفاً با مطالعه بیشتر کتاب مقدس، به شکلی فکری، به آنجا برسند. هزاران نفر از مردم کتاب مقدس خود را بلدند و نمیتوانند عیسی را از نزدیک بشناسند. کسی میتونه هم‌ذات پنداری کنه؟

شاید بتوانید ببینید (از برخی از این افکار در مورد اشتراک‌گذاری محتاطانه از “سرریز”) که چگونه می توان معضل “بسیاری از شما نباید معلم باشید” و “همه شما باید تا الان معلم باشید” را حل کنیم.

این مشکلات (“تعداد معلمان بسیار نیست” در مقابل “شما باید الان معلم باشید”) “مشکلات” خوبی هستند. اکثریت قریب به اتفاق مسیحیان در یک موقعیت کلیسایی بی‌جان (اگرچه احتمالاً بسیار شلوغ) بزرگ شده‌اند، جایی که هرگز از آنها خواسته نمی‌شود کارهای زیادی انجام دهند مگر آنچه برایشان روی کارت راهنما نوشته شده است یا برایشان در سینی نقره‌ای یک برنامه ارائه شده باشد. چه فاجعه‌ای!

اما، اینجا طرف دیگر است. با آزادی های تازه یافت شده شما برای ماورای یک تماشاگر یا عروسک خیمه شب بازی بودن، احتمال اشتباهاتی مانند اشتباهی که ما از آن صحبت می کنیم به وجود می آید: “از بالای سر خود صحبت کردن.”

تعلیم در حالی که تجربه کم‌عمقی با مسیح داریم، مثل گرفتن لیوانی نیمه پر و تلاش برای اشتراک‌گذاری چیزی از آن است. می‌توانیم آن را واقعاً محکم تکان دهیم تا چیزی از آن بیرون بیاید، اما در عوض به یک بهم‌ریختگی لجن‌مانند تبدیل می‌شود. آیا تجربه تلاش برای اشتراک چیزی کاملاً پراکنده را داشته‌اید که نمی‌توانستید آن را خلاصه کنید و چیز ارزشمندی بیان کنید؟ وقتی آن را یاد گرفتید، محتوا بسیار خوب به نظر می‌رسید، اما به نوعی به اندازه معنی‌داری که امیدوار بودید بیرون نیامد. دلیل این اتفاق این است که جام تا حد سرریز کردن پر نشده است. به جای آن، ما جامی که کاملاً پر نیست را می‌گیریم و تکان می‌دهیم تا سعی کنیم چیزی سرریز شود.

انگیزه‌های ما برای اینگونه “اجبار” حقیقت ممکن است غرور (برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران) باشد، یا تلاش کلاسیک برای پر کردن آن لحظات سکوت ناراحت‌کننده در جلسه (بی‌شک نیاز خواهیم داشت در مورد این در آینده بیشتر صحبت کنیم) یا ممکن است صادقانه و با نیت خالصانه باشد. هر چه که دلیلش باشد، “تعلیم” ما نیاز است از سرریز بیاید، نه از جاه‌طلبی، دانش سطحی یا ناامنی ما در مورد لحظات سکوت در یک گردهمایی.

به عنوان مثال، برای من باور نکردنی است که عیسی ۳۰ ساله بود قبل از اینکه هر کار عمومی انجام دهد. آیا او قبل از آن کتاب مقدس خود را نمی‌دانست؟ البته ما از بازدید او از معبد در سن دوازده سالگی می دانیم که او حتی در آن زمان درک شگفت انگیزی داشت. با این حال، تنها قرار بود در زمان مقرر خدای قادر متعال آزاد شود. “امروز این در شنیدن شما محقق شد.” (لوقا ۴: ۲١) کتاب مقدس به وضوح نشان می‌دهد که او قبل از فراخوانی و توانمندسازی خدا در ۳۰ سالگی، نقش “معلم” بودن برای دیگران را بر عهده نگرفته بود. اگر عیسی حتی با استعدادهای عظیمش موقعیت “معلم” یا “چوپان” یا “رهبر” را بر عهده نگرفت، ما هم نباید!۳۷

همین‌طور، یحیی تعمید‌دهنده تا ۳۰ سالگی “سخنی” از خداوند دریافت نکرد. آیا او قبل از ۳۰ سالگی با معیارهای ما برای “معلم” بودن برای دیگران “فاقد صلاحیت” بود؟ در واقع، با معیارهای “طبیعی”، او قبل از ۳۰ سالگی بسیار شایسته بود. او به ظاهر ناصری بود، کتاب مقدس را به طور کامل می‌دانست، احتمالاً ١۵ سال در بیابان بوده تا طومارها و نگاره‌ها را مطالعه کند، و پدرش کاهن بوده است. بدون شک او اکثر چیزهایی را که در مورد نگاره‌ها، کتب مقدس، وجود داشت می‌دانسته است. و با این حال، طبق کتاب مقدس، او ۳۰ ساله بود که “سخن” واقعی از خداوند را دریافت کرد. (لوقا ۳ :١-۲) مدت زمان مهمی برای آماده‌سازی وجود داشت. عیسی، یحیی تعمید‌دهنده، داود، موسی، الیاس، پولس و بسیاری دیگر همین‌طور بودند.

لطفاً این نکته را دریابید: آهسته‌تر عمل کنید! سریع نوآوری جدید و جذاب بعدی که پیش می‌آید را نگیرید و تصمیم نگیرید آن را با همه به اشتراک بگذارید، چه در نشست خانگی یا سر میز شام. آن را در دل خود بگنجانید. وقت بگذارید. آن را هضم کنید و با خدا در مورد آن صحبت کنید. از او درباره‌ی آن بپرسید و فقط شروع به کار کردن روی آن کنید. بگذارید بخشی از شما شود. در اولین فرصت برای بیرون ریختنش عجله نکنید. با صبر و آرامش هنگام کار کردن و دعا کردن روی آن منتظر بمانید و منتظر زمان مناسب خدا برای سرریز کردن از قلبتان باشید. بله، “هرکس کلام تعلیمی، سرودی، ...” دارد! با این حال، باید معنای “همه چیز از او و به وسیله او و برای اوست۳۸ را با هم یاد بگیریم. در ادامه بیشتر درباره این صحبت خواهیم کرد.

چند آیه را با هم بخوانیم و کاربردی از آن ارائه دهیم:

اشعیا ۳۹: ١-۶

در آن ایام، پادشاه بابل نامه‌ای با هدایایی برای حزقیا فرستاد، زیرا شنیده بود که او بیمار شده و سپس شفا یافته است. حزقیا از آمدن قاصدان شادمان گردید و خزائن خود، یعنی نقره و طلا و ادویه و روغن‌های گران‌بها و نیزه‌خانه خود و هر آنچه را که در خزائنش یافت می‌شد به ایشان نمایاند. در سراسر قلمرو حزقیا هیچ چیزی نبود که او به ایشان نشان نداد.

سپس اشعیا نبی نزد پادشاه حزقیا آمد و پرسید:”این مردان چه گفتند و از کجا نزد تو آمده بودند؟” حزقیا پاسخ داد: “از سرزمینی دوردست، از بابل آمده بودند.” اشعیا پرسید: “در قصرت چه دیده‌اند؟” حزقیا در پاسخ گفت: “هر آنچه را که در قصر من است دیده‌اند. هیچ چیزی از گنجینه‌های من نبود که به ایشان نشان نداده باشم.”

آنگاه اشعیا به حزقیا گفت: “کلام خداوند متعال را بشنو: روزی فرا می‌رسد که همه چیزهایی را که در قصر توست و نیز آنچه را که نیاکان تو تا به امروز اندوخته‌اند به بابل برده خواهند شد. هیچ چیز باقی نخواهد ماند. خداوند چنین فرموده است.”

تواریخ دوم ۳۱:۳۲

“امّا وقتی قاصدان فرمانروایان بابل که برای پرس وجو دربارۀ عجایبی که در آن سرزمین روی داده بود نزد او آمدند، خدا او را ترک کرد تا امتحانش کند و بفهمد آنچه در دل اوست.”

کاربرد؟ گنج‌هایی را که پدرمان به شما می‌دهد (متی ١۶ :١۷؛ ١١: ۲۵‐۲۷) گرامی بشمارید. نباید از دهانمان هرچیزی که به ذهنمان می‌رسد، بی‌احتیاطانه بیرون بیاوریم!خدا گاهی “دل‌هایمان را امتحان می‌کند” با اجازه دادن به قاصدانی از بابل که با هدایا و چاپلوسی نزد ما می‌آیند. مرتکب نمایش بی‌محابای همه چیزهایی که در دل دارید نشوید. در هر صورت، تنها در حکمت و زمان مقرر خدا هر چیز باارزشی محقق خواهد شد. (١قرنتیان ۳ :۶ ؛ مرقس ۴: ۲۶-۲۹؛ یوحنا ١۵: ۵‐۸) در زمان‌های دیگر او دل‌هایمان را امتحان می‌کند با دیدن اینکه آیا حتی در میان قدیسان می‌توانیم از جلب توجه به خودمان خودداری کنیم یا نه.

منظور من این نیست که کسی “استعدادش را دفن کند”. صرفاً می‌گویم گفتن چیزی “مربوط به کتاب‌مقدس” یا حتی چیزی “عمیق” و “مربوط به کتاب‌مقدس” لزوماً صحبت کردن “زنده و فعال” کلام خدا نیست. شیطان هم از کتاب مقدس به عیسی نقل قول کرد، اما این در آن لحظه کلمه خدا برای عیسی نبود. هر آنچه “مربوط به کتاب‌مقدس” است لزوماً “کلام خدا”، “خود سخنان الهی”، “بیان خدا” (١پطرس ۴ :١١؛ یوحنا ١۵ :۵؛ رومیان ۸: ١۴؛ متی ۱۰: ۲۰؛ لوقا ۳: ۲) در لحظه خاصی نیست. عیسی کتب مقدس را نوشت، اما هرگز حتی یک کلمه‌ای نگفت مگر آنچه را که از پدر را در آن لحظه می‌شنید. (یوحنا ۵: ١۹‐۲۰، ۶: ۵۷، ۸: ۲۸‐۲۹، ۱۴: ۱۰) تا زمانی که شما یا من به صورت سطحی “افقی” (صرفاً درگیر “اصول” به جای خود خدا) به حقیقت نگاه می‌کنیم، هرگز نمی‌توانیم معنای این ها را درک کنیم...

“همه کسانی که توسط روح هدایت می شوند پسران خدا هستند.”

“اگر کسی سخن بگوید، بگذارید همچون سخن خدا سخن گوید”

“مسیح در شما باد، به امید جلال”

“کمال قامت مسیح”

“کلام من نیز چنین خواهد بود که از دهان من بیرون می‌آید. به سوی من باطل باز نمی‌گردد، بلکه آنچه را که من بخواهم به دست می‌آورد و در چیزی که برای آن فرستادمش رستگار می شود.”

همه این‌ها (با عیسی به عنوان استاندارد) صرف‌نظر از بلوغ ما یا ادراک ما از خودمان اعمال می‌شود. چقدر بیشتر باید از “تیراندازی بی‌فکرانه” خودداری کنیم در حالی که هنوز به لحاظ عملی توسط حقایقی که یاد می‌گیریم و می‌خواهیم به یکدیگر آموزش دهیم، تغییر چندانی نکرده‌ایم؟

به اشتراک گذاشته شده با فروتنی

اگر در حال کار کردن روی حقیقتی هستید و هنوز در شما “جسم نگرفته” است، راهی برای اشتراک‌گذاری آن به غیر از “فرض کردن خود به عنوان معلم” وجود دارد. به عنوان یک بره همراه که هنوز در حال رشد در چیزهایی است که قرار است به خانواده‌تان ارائه دهید، آموزش، فصل یا آیه را با فروتنی و اعتراف به اشتراک بگذارید. اگر زمینه ای از زندگی شما را به چالش می کشد و شما را محکوم کرده و بیدار کرده است، آن را بدون عذرخواهی به عنوان حقیقتی ناب به اشتراک بگذارید. با این حال، حقیقتی را که در حال کشف آنید و هنوز در آن گام برنداشته‌اید را در فروتنی کاملاً آشکار (به جای تعلیم “با اقتدار”) گردآوری کنید. به این ترتیب، ریاکار به نظر نمی‌آیید، یا جسارت تعلیم چیزی را ندارید که هنوز بخشی از زندگی شما نشده است. آن را به اشتراک بگذارید، اما با روحیه‌ای از اعتراف و فروتنی انجام دهید. به عبارت دیگر بگویید “ای بابا، من در حال مطالعه و خواندن این بودم و خیلی برایم چالش‌برانگیز بود. مرا تا مغز استخوانم برید و به این دلیل... این چیزها را در زندگی‌ام انجام داده‌ام. این روش فکر کردن من بوده است، و وقتی این را خواندم، تأثیر بسیار عظیمی بر من گذاشت. می‌خواهم برای من دعا کنید که با این همسو شوم.” این رویکرد فروتنانه تفاوت بسیاری با “فرض کردن خود به عنوان معلم” دارد.

توجه داشته باشید که وقتی زندگی خود را در این آسیب پذیری و فروتنی الهی شریک می شوید، سهیم شدن در ضعف و ترحم نخواهد بود. بلکه با اعتقاد و انتظار شوق‌آلود از اینکه خدا به طور مستقیم زندگی ما را دگرگون خواهد کرد. (١تسالونیکیان ۱: ۵؛ رومیان ١۲: ١-۲) نگویید “اوه، این برای من خیلی سخت است؛ نمی‌توانم باور کنم اینطور رفتار می‌کنم و وقتی این را خواندم احساس کردم دو برابر بدتر شدم.” با این نگرش ضعف و بی‌ایمانی اشتراک‌گذاری نکنید، بلکه به جای آن بگویید: “نگاه کنید خدا چه گفته است! کلمه، عیسی، جسم شد. اگر آن کلمه در من جسم می‌شد، بیشتر شبیه مسیح می‌شدم! و این اراده خداست. می‌دانم همه وعده‌های خدا در عیسی بله! و آمین! هستند! آیا همه شما با من در این باره دعا خواهید کرد؟” به جای ناله در ناامیدی یا سرخوردگی، ما (حتی در شکست!) پیامی از ایمان را با انتظار زندگی و قدرت و روح خدا که در زندگی ما کار می‌کند، ابراز می‌داریم.

به اشتراک گذاشته شده از واقعیت

اگرچه “بسیاری نباید تصور کنند که معلم هستند”، قطعاً مواردی وجود خواهد داشت که خداوند از شما خواهد خواست که صحبت کنید. موقعیت های دشوار می تواند پیش بیاید که ما را مجبور می کند تا بفهمیم که کی هستیم. گاهی اوقات، اگرچه ما “کسی” نیستیم، با این حال مسئولیتی در برابر خدا داریم! بگذارید مثالی بزنم.

آیا تا به حال در جمع یا خانه ای بوده اید که تمام کلمات و آهنگ ها به زمین می افتند (اول سموئل ۳: ۱۹)؟ آنها با ضربات محکم به زمین می‌افتند. به نظر می رسد هیچ چیز چیزی جز اهمیت “نظری” ندارد. کلمات از یک مؤمنی که در آن لحظه واقعاً به عنوان یک ظرف خدا عمل می کند، آتش و نوری از بهشت خواهد بود که “اسیران را آزاد می کند!” یک “کلام زنده و فعال” همیشه “انگیزه ها و نیات دل را” آشکار می کند، به جای اینکه فقط فضا را با اصطلاحات مذهبی متقلبانه اشباع کند. کلماتی که “به زمین افتادند” کلمات خدا نبودند (اگرچه آیات کتاب مقدس نقل شده بود) زیرا “زنده و فعال” نبودند.

اینجاست که شما وارد می‌شوید. اگر کسی دید و تمایلی برای ابتکار عمل و تغییر این وضعیت ندارد، لطفا یاد بگیرید که چطور این کار را انجام دهید. البته، این کار را به شیوه عیسی (“پر از فیض و راستی”) انجام دهید، اما نمایش بزرگ را متوقف کنید! اگر کسی به آرزو و دعاهای شما برای هدایت مجمع به یک رابطه واقعی با عیسی پاسخ نمی‌دهد، شما حتی ممکن است با ملاحظه و خردمندانه بپرسید چرا همه چیز “مصنوعی” است. وقتی یک “نمایش” - یک “عبادت کوچک” یا “مطالعه کتاب مقدس” است که به واقعیت نمی‌پردازد، عیسی همان‌طور که (از طریق پولس) دو هزار سال پیش گفت به ما می‌گوید: “ملاقات‌های شما بیشتر از آنکه سود داشته باشند، زیان می‌رسانند.” انتظار و پیش‌روی به سوی لحظاتی واقعی که هدایت‌شده توسط مسیح است را داشته باشید، و از شکستن جادوی هیپنوتیزم‌گونه یک جلسه مذهبی نترسید. به خاطر عیسی، مهربان باشید - اما توسط پروتکل‌های مذهبی و ترس از مردم اسیر نشوید. “هیچ‌کس نمی‌تواند دو ارباب را خدمت کند.”

شاید فقط ترس شخصی یا فقدان هرگونه اعتقادی از جانب خداست که ما را بازمی دارد. با این حال، باید شجاعت و صداقت کافی داشته باشیم تا این مانع را بشکنیم و در واقع مردم خدا باشیم. پس اگر آوازها شروع به فروافتادن کردند، گفتن این موضوع هیچ مشکلی ندارد:

“آیا همه اینجا حالشان خوب است؟ آیا راستی در هر زندگی و ازدواجی حاکم است؟ جان، تو و لیندا از زمانی که چند شب پیش خودخواهی تان را اعتراف کردید، واقعاً چطور هستید؟ مارک، امشب کمی “غایب” به نظر می رسی. چی شده؟ آیا کس دیگری هم فقدان کامل بودن خدا را اینجا حس می کند، یا فقط من هستم؟ (شاید صرفاً درک من ضعیف است یا ارتباط من با خدا)”

درک کنید که می‌توانیم با صداقت با هم گام برداریم. باید این کار را بکنیم. من در مورد یک “جلسه شکایت” صحبت نمی‌کنم. اما در عین حال صداقت برای پرسیدن این سوال را تشویق می‌کنم: “آیا کس دیگری هم مشکل اینجا را می‌بیند؟” مواقعی خواهد بود که همه چیز “به زمین می‌افتد” و به نظر نمی‌رسد هیچ زندگی‌ای از “یک درجه جلال به درجه دیگر” تغییر کند. اگر ما به سادگی ادامه مراحل را بدهیم، یک نظرسنجی گالوپ حتی میان بازدیدکنندگان احتمالاً نشان می‌دهد که پاسخ غالب “خمیازه کشیدن” است. این را با بازدیدکننده‌ای که “سجده می‌کند و فریاد می‌زند ‹خدا واقعاً اینجاست!›“ مقایسه کنید.

به شما می‌گویم چه چیزی مردم را به زانو درمی‌آورد. صداقت در برابر خدا و مردم است. “حقیقت”، “آلتیا”، “واقعیت”، مجرایی است که خدا از طریق آن کار می‌کند (یوحنا ۸ :۳۱–۳۲، ۸ :۴۴، ۴: ۲۴، ۱۴: ۶؛ ۱یوحنا ۱: ۵‐۱۰). با داشتن دلی درست، می‌توانید به راحتی بگویید:

من می‌خواهم امشب قدرت خدا، به جای هر کلمه ساده‌ای (۱قرنتیان ۴: ۲۰) حاکم باشد. آیا مشکل گناه اعتراف نشده است، یا فقدان آماده‌سازی عابدانه ی زندگی؟ آیا توانایی ما برای پیش‌روی سخت به سوی تخت فرمانروایی خدا به این دلیل کمرنگ شده است که همه خسته‌اند؟ آیا روح القدس به وسیله چیزی محزون شده است؟ یا اینکه من در مطرح کردن این موضوع اشتباه می‌کنم؟ شاید عیسی برای امشب با ما کاری ندارد. آیا باید شب را تمام کنیم؟”

خدا می‌تواند از طریق این صداقت برای آشکار کردن دل‌های مردم و انجام کار خودش استفاده کند. نظاره کن و ببین. این همیشه “خوشایند” نخواهد بود، اما جلال او چه “خوشایند” باشد چه نباشد، چیزی شگفت‌انگیز است (اعمال ۵: ۹‐۱۴).

اغلب دلیل عقب‌نشینی ما از برخورد حقیقت‌گویانه در یک گردهمایی این است که نمی‌خواهیم بازدیدکنندگان “ناراحت” شوند. نمی‌توانیم به چنین ترسی اجازه دهیم طبیعت گردهمایی‌های ما را تعیین کند اگر واقعاً می‌خواهیم با یکدیگر و با خدا به صداقت عمل کنیم. در جلسات کلیسای عهد جدید، همه چیز “برای تعلیم و تحکیم بدنه” انجام می‌شد، نه برای بازدیدکنندگان. همان‌طور که قبلاً گفتم، خداوند از طریق این صداقت، از طریق شاگردانی که در عشق با یکدیگر حقیقت‌گویانه برخورد می‌کنند، و از طریق هدایایی که در پاسخ به این آسیب‌پذیری آزاد می‌شوند، کار می‌کند. خواه سادگی و زیبایی هدایای خود را به او و همدیگر تقدیم کنیم، جسمانیت را در مجلس میخکوب کنیم، آموزه هایی را از بهشت بیاوریم، عبادت و پرستش را بیاوریم، یا اعتراف به شکست ها و مبارزاتمان... ناباور می‌بیند “این مردم بازی نمی‌کنند!” اجازه دادن به عیسی تا ما را لمس کند و از ما به این شکل استفاده کند، دل‌ها و انگیزه‌های بازدیدکنندگان صادق را آشکار می‌کند. باید در حقیقت، در واقعیت قدم برداریم. هیچ ارائه مذهبی هرگز به بهترین کار خدا دست نخواهد یافت!

در تلاش برای انجام کار خدا به این شکل، قطعاً خود را در معرض امکان حکمرانی وحشتناک شهوانیت قرار داده‌ایم. به عنوان مثال، زمانی که یک کلیسا یا افرادی در کلیسا هنوز ضعیف هستند، اعتراف گناه ممکن است با انگیزه‌های شهوانی باشد. امکان دارد چیزی را اعتراف کنیم که برای تخلیه ناراحتی طراحی شده است. در برابر چنین کودکانگی مراقب باشید. با این حال، ممکن است مشروع باشد بپرسیم: “آیا گناه اعتراف نشده‌ای اینجا وجود دارد؟ مشکل به نظر چیست؟ آیا همه با زندگی خود به گونه ای آمده اند که بتوانند به خدا نزدیک شوند؟ ممکن است بسیار سالم و آزادکننده باشد که آن را آزادانه بیان کنیم.

مجبورم دوباره بگویم چون برای خیلی‌های ما کار بسیار دشواری است: لطفاً از بازدیدکنندگان واهمه نداشته باشید. برای راحتی آنها نگران نباشید یا از قضاوت‌های احتمالی‌شان وحشت نکنید. به یاد داشته باشید که دوباره می‌گویم، همه‌چیز برای خود عیسی و “برای تحکیم بدن” (۱قرنتیان ۱۴) انجام می‌شود - نه برای تأیید بازدیدکننده. هدف ما از به اشتراک گذاشتن زندگی با هم برای عیسی و بدن مسیح است. اگر بازدیدکنندگان مسیح را به این شکل ببینند، مورد محبت و درستکاری خدا قرار خواهند گرفت. اگر “محبت ما نسبت به یکدیگر” (یوحنا ۱۳: ۳۴-۳۵) را ببینند، خواهند دانست که این چیزی از آسمان است، نه از انسان‌ها. کار ما تحت تأثیر قرار دادن آنها با چیزهایی که می‌گوییم نیست، بلکه نشان دادن زندگی مسیح و اجازه دادن به اوست تا به زندگی آنها نفوذ کند یا گناهانشان را آشکار کند. از نقش بازی کردن برای بازدیدکنندگان پرهیز کنید. کاملاً اشتباه است. دستکاری و ریاکاری است. نیازی نیست این کار را بکنیم.

بسیار مهم است که با آنچه در حال حاضر اتفاق می‌افتد با صداقت رفتار کنید.

هرچند برای گوش‌های کسانی از ما که در سنت‌های انسانی و تمایزهای غیرکتابی روحانی/عامی بزرگ شده‌ایم، بیگانه به نظر می‌رسد، هر یک از ما نیاز داریم تا بتوانیم در یک گردهمایی با واقعیت تماس برقرار کنیم. به صراحت تمام برای خاطر میلیون‌ها نفر آسیب‌دیده‌ای که “حضور دارند” بدون کسب “قدرت از بالا” ، و برای میلیون‌ها نفری که هرگز حاضر نمی‌شوند حضور پیدا کنند، چون همان دلیل را دارند، دیگر نمی‌توانیم برده تمرین‌های مذهبی باشیم. خدا هرگز قصد نداشت نیازهای ما را با هل دادن آنها به یک دفتر مشاوره یا با تأیید یک “جلسه ارزیابی در رستوران پس از خدمت” برآورده کند. خیلی اوقات او قصد دارد نیازهای ما را از طریق کلیسای خودش، “گنجینه‌اش در ظروف سفالین”، قدیسانش که “صلاحیت مشاوره و تربیت یکدیگر را دارند”، برآورده کند۳۹ که “دروازه‌های جهنم نمی‌توانند بر آنها چیره شوند.”

مسئولیت به عنوان یک کاهن خدای متعال، مشارکت به هدایت خدا، تا حد امکان، در هماهنگی با رهبری و در لحظه است. در یک موقعیت دشوار (و برخی از آنها وقتی صحنه (مصنوعی) برداشته می‌شود و با حقیقت و زندگی جایگزین می‌شود، پیش می‌آیند)، خدا ممکن است هر کسی را صدا بزند تا بپرسد: “آیا کسی می‌داند علت ناراحتی اینجا چیست؟ آیا کسی می‌داند خدا ممکن است بعداً اینجا چه کاری داشته باشد؟ به نظر می‌رسد چیزی خارج از محدوده است.” بیایید همه از کشتی نمایش بیرون بیاییم و وقتی با هم هستیم، در مورد واقعیت زندگی‌مان با صداقت صحبت کنیم.

آیا می‌توانید چنین چیزی را تصور کنید که یک شخص “عادی” بتواند در محیط شما حرفی بزند؟ از نظر کتاب مقدس، هر کسی حق دارد - نه، مسئولیت دارد - که کار پدر را در گردهمایی خانواده‌اش انجام دهد. در دشوارترین موقعیت‌ها همچنان می‌توانید بپرسید: “اگر این سوال مستقیم را بپرسم مشکلی نیست؟” اگر صادق باشید، با پرسیدن به این شکل هنوز از حالت فروتنی سخن می‌گویید، نه به عنوان یک متخصص.

با دلی آرام به موقعیت‌های چالش‌برانگیزی که پیش می‌آیند، با احتیاط رسیدگی کنید. اگر دلتان واکنشی است و ضربان قلبتان تند است، صبر کنید. مطمئن شوید که از امنیت و قدرت و آرامش در دلتان (اگرچه ماهیت انسانی است که کمی عصبی باشید!) سخن می‌گویید، نه از واکنش. می‌دانید منظورم چیست؟ احتمالاً آن ضربان شدید قلب را حس کرده‌اید - آن را نگه دارید، “کنترل” کنید. می‌توانید خودتان را کنترل کنید - “روح پیامبر تابع پیامبر است.” قبل از سخن گفتن از طریق دعا و اگر لازم باشد روزه، از آن عبور کنید.

کمی بعد در مورد رهبری بیشتر صحبت خواهیم کرد، اما اجازه دهید ابتدا یک کلمه مرتبط را در اینجا بگویم. اگر به عنوان یک “معلم” صحبت می‌کنید، باید نه توسط مقام مذهبی، بلکه باید از زندگی روشن عیسی در شما حمایت شود - اقتدار در جهان غیب، مانند اعمال رسولان ۱۹: ۱۵ .زندگی شما میان برگزیدگان خدا تأیید شده است، و صدای شبان در شما برای همه روشن است (نه فقط ارزیابی خودتان از خودتان، یا آن لوح و دیپلم روی دیوار). کامل بودن در مسیح موضوعی است که جیمز ترویج می‌کند وقتی می‌گوید چندان کسی نباید خود را معلم بپندارد. همان‌طور که دیدیم، این به این معنا نیست که چندان کسی نباید تعلیم دهد. نویسنده عبری به کسانی که هنوز نوزادان کندذهن بودند، پس از مدت‌ها پیوستنشان به مسیح، گفت: “تا الان همه ی شما باید قادر به تعلیم باشید!” همه باید در کهانت مشارکت کنند، اما معمولاً از حالت فروتنی، نه به عنوان “معلم.” هیچ‌کس نباید خود را محقر کند، اما نصیحت کتاب مقدس این است: “چندان کسی نباید خود را معلم بپندارد.”

برای لحظه‌ای یک قدم جلوتر برویم، تفاوت بین تدریس، به اشتراک گذاشتن یک کلام تعلیم یا وحی، و بودن یک رسول، نبی، مبشر، شبان یا معلم - “استعداد”، قامت و باروری در دنیای نادیدنی است. کتاب مقدس به ما می‌گوید (افسسیان فصل ۴) که مسیح هدایایی را از بالا به کلیسا می‌دهد.

آیا از ثمره زندگی خود (از لگن شستشو و حوله تان شروع می‌شود)۴۰ تشخیص داده‌اید که در حد بالایی از استعداد و قامت مسیح قدم بردارید؟ اگر نه، نیاز خواهید داشت که زندگیتان را محافظا کارانه تر از یک مرد یا زن آزموده و تأیید شده ارائه دهید. به جای صحبت کردن به عنوان یک “معلم”، اغلب (به جز در لحظه‌ای پیامبرانه) بسیار بهتر است بگویید: “اگر این چیز را به اشتراک بگذارم مشکلی نیست؟” به این ترتیب، خود را بیشتر در معرض این قرار می‌دهید که کسی بگوید: “نه.” و اگر آنها “نه” بگویند، دفاعی، برافروخته یا آسیب دیده نخواهید شد، چون سوالتان را با فروتنی صادقانه پیشنهاد کرده‌اید. “گوسفندان صدای شبان را می‌شناسند.” اگر آنچه شما باید بگویید واقعاً از خداست نه از خودخواهی، مردم واقعی خدا آن را خواهند شنید و خواهند پذیرفت. قطعاً ارائه کلمه‌ای با فروتنی، گذاشتن آن در پای مقدسین، مشکل‌ساز نخواهد بود مگر اینکه یک نفر برای شناخته شدن یا امنیت خودش در آن باشد.

وقتی مردم خدا با هم جمع می‌شوند، الزاماً درست نیست که همه صحبت کنند (یا ساکت بمانند!). عیسی، به عنوان سر، تصمیم‌گیری می‌کند، مگر اینکه ما از او جدا شده باشیم. و من اینجا از نوعی رابطه دور از ذهن “عیسی به من گفت که به همه شما این را بگویم” صحبت نمی‌کنم. من در مورد یک رابطه منطقی و صمیمی با نجار ناصری صحبت می‌کنم. و عیسی بسیار عمل‌گرا است، همان‌طور که در اناجیل و نامه‌های کسانی که او را خوب می‌شناختند (مثل پولس و یوحنا) دیده می‌شود.

به عنوان مثالی در مورد زمان نادرست برای سخن گفتن یا اجرای سرود، بگذارید مثالی بزنم. شاید به نظر خنده دار بیاید، اما باور کنید می‌تواند اتفاق بیفتد! ممکن است زمان‌هایی باشد که، بلافاصله پس از پاکسازی گناه در زندگی شخصی، کسی در کلیسا سرود “مرا تطهیر کن” را شروع کند. در همان لحظه یک مسیحی تازه‌کار ممکن است بخواهد سرود “آسمان آبی و رنگین کمان” را بخواند. چرا کسی می‌خواهد این سرود را در این لحظه حساس بخواند؟ شاید به این دلیل که او (با بلوغ کمش) مفهوم اهمیت آنچه که اتفاق افتاده بود را درک نمی‌کرد. آنها فقط آن سرود را دوست داشتند. شاید آنها آهنگ شادی را سر داده اند، زیرا از لحظه ای جدی می ترسند و می خواهند همه چیز را شاد کنند. “... بالاخره هرچه باشد، مسیحیان باید شاد باشند.” ۴۱

اگر کسی به شکلی شهوانی یا سطحی پاسخ دهد و چنین سرودی را شروع کند، اگر واقعاً مناسب نیست، کسی باید بگوید: “نه، لطفاً نخوانید.” این واقعاً کار آسان یا متداولی نیست! با این حال، بی‌نظمی و توالی غیرمنطقی تعلیم، یا دعا، یا حتی ستایش، احتمالاً از پدر نشأت نمی‌گیرد. خدا مولف هرج و مرج نیست۴۲. پویایی و منطقی بودنی در رهبری عیسی وجود دارد. حساسیت نسبت به خود خدا ضروری است. اگر کسی بدون فکر و دعا، فوراً پس از “پاکم کن ای خداوند” بخواهد “آسمان آبی و رنگین کمان” بخواند، احتمالاً در تماس با سر کلیسا نیست. یا اگر کسی بلافاصله پس از یک اعتراف جدی بخواهد در مورد ناخن پدربزرگش صحبت کند، با او در مورد این مسئله صحبت نمیکنم. احتمالاً این شبیه عیسی نیست.

چیزی شبیه این واقعاً در یک گردهمایی مدتی پیش اتفاق افتاد. کسی، در واقع یک بازدیدکننده، شروع به صحبت در مورد گربه مرده‌اش (و موضوعات فرعی مختلف دیگر بارها و بارها) کرد، پس از اینکه چند نفر زندگی‌شان را به شکلی بسیار حساس و دل‌گیر باز کرده بودند. و سپس، ما مجبور شدیم در مورد گربه‌های مرده صحبت کنیم؟! اگرچه هرگز این شخص را ندیده بودم، پس از چند لحظه دعای دردناک، یادداشتی به کسی که این بی‌توجهی را نشان می‌داد دادم و از او خواستم دست از این کار بردارد، و برای مدتی ساکت باشد. من به اختصار در یادداشت به او پیشنهاد کردم که بعلزبول (متی ۱۲: ۲۷-۲۸) به معنای پادشاه مگس‌هاست، و اینکه با وز وز وقفه ایجاد کردن شبیه عیسی نیست. در آن مورد، اگرچه ریسک داشت (و گرم پذیرفته نشد)، من متقاعد شدم که گفتن آن درست بود. چند روز بعد، این شخص که قبل از آن مجلس با لحن های معنوی صحبت کرده بود، توسط چند تن از مقدسین که در منزلشان به دیدارشان آمده بودند، نقاب از صورتش برداشته شد. سپس اعتراف کرد که یک ارواح‌گرا و ماهر در جادوگری است - با تمام متعلقاتش. کاش می توانستم پایان خوشی برای این داستان تعریف کنم، اما فکر می‌کنم حداقل نکته من را درک کرده باشید.

آیا نباید برای عیسی ممکن باشد چنین چیزهای شیطانی را آشکار کند و حاکمیت آنها را ساکت کند، همان‌طور که وقتی اینجا بود زندگی‌اش را برای ما نشان داد؟ گاهی اوقات این اتفاق در راه‌های عملی مثل فرستادن چنین یادداشتی حین یک گردهمایی می‌افتد، اما باید اتفاق بیفتد. وگرنه، شیطان مطمئن خواهد شد که ما برده وقفه‌های “بعلزبول” در کار خدا در دل‌هایمان هستیم.

پس دوباره، نسبت به آنچه اتفاق می‌افتد حساس باشید. خود را آسیب‌پذیر کنید. در حالی که فرض نمی‌کنید معلم هستید، همچنان از “دفن استعدادتان” خودداری کنید! مایل باشید در برابر آنچه به نظر می‌رسد به کار خدا آسیب می‌رساند، با محبت و شجاعت مقاومت کنید. ممکن است مثل موردی که ذکر شد، اگر از مسئولیت‌هایمان طفره برویم پیامدهای وخیمی داشته باشد.

نتیجه‌گیری

همان‌طور که قبلاً بحث کردیم، دو روش متفاوت برای به اشتراک گذاشتن چیزها وجود دارد. از یک طرف، می‌توانید از منظر “معلم” به اشتراک بگذارید - اما خدا گفت “هر کسی نباید خود را معلم بپندارد.” این رویکرد “من دارم چیزی را به شما یاد می‌دهم” در به اشتراک گذاشتن (آنچه امیدواریم حقیقت باشد) در گردهمایی بستگی دارد به اینکه آیا آن کلام در شما واقعی و جسم پیدا کرده است. شما در آن قدم برمی‌دارید، نه اینکه بر اساس چیزی که خوانده‌اید یا شنیده‌اید فرضیه مطرح کنید. از طرف دیگر، اگر هنوز درگیر کشمکش با حقیقتی هستید که درباره‌اش صحبت می‌کنید، می‌توانید آن را با فروتنی مطرح کنید. در این صورت بیشتر شبیه این خواهد بود: “ای بابا، من واقعاً خودم در این زمینه سرعت ندارم، اما واقعاً واقعاً می‌خواهم سرعت پیدا کنم. اهمیت این را می‌بینم و می‌خواهم بشدت به سمت آن حرکت کنم. کس دیگری می‌خواهد به من ملحق شود؟” به این ترتیب، بیشتر از روی فروتنی تا قامت به اشتراک گذاشته می‌شود، نه در حالت “تدریس”. نگرانی شما به عنوان یک سوال صادقانه مطرح می‌شود، نه یک اتهام. شما با فروتنی این سوال را می‌پرسید “به نظر مشکل اینجا چیست؟” به جای اینکه به شکل ویژه‌ای جسور باشید. این نگرش یک مشکل بزرگ خواهد بود که ناشی از ثمربخشی و قامت ثابت نشده است. در حالی که ما اجازه می‌دهیم که عنصر نبوی حتی از الاغ بلعام سرچشمه بگیرد، در اغلب موارد شریک شدن در فروتنی حکمت است.

متوجه هستم که تمام این هشدار در مورد “چگونگی به اشتراک گذاشتن” می‌تواند باعث شود کسی نسبت به بیرون آمدن و باز کردن زندگی‌اش مشکوک شود. برای بدتر کردن اوضاع، اکثر مردم سال‌ها تمرین بی‌عملی در گردهمایی‌ها داشته‌اند، زیرا نظام روحانی/عامی تقریباً ۹۵٪ تمام مسیحیان را فلج کرده است.

اگر فقط نگاهی به همه چیزی که خدا به شما داده است بیندازید، هیچ مشکلی با فلج شدن نخواهید داشت! شما چیزی جز کمی “تجهیز” در استفاده از آنچه خدا به شما داده است، کم ندارید! تمام ثروت مسیح قبلاً به شما داده شده است (افسسیان ۱: ۳). زندگی و قدرت او قبلاً میان ما ریخته شده است. شما می‌توانید این کار را انجام دهید! استفان و پولس و الیاس مردانی “دقیقاً مثل ما” هستند. خدا این را گفته است! ما فقط باید در ایمان و اطاعت رشد کنیم، و برویم و “سرزمین”ی را که خدا به ما داده است “تصرف” کنیم. قطعاً این مسیر بدون نبردها و “غول”هایی در آن سرزمین نخواهد بود. همین که وارد آن “سرزمین سرشار از شیر و عسل” - قدم زدن در زندگی و قدرت (اگر مایلید دوباره پانویس #١۹ فصل سه را بخوانید) - شویم، گاهی اوقات هنوز احساس “ملخ” گونه‌ای خواهیم داشت. اما آن سرزمین مال ما خواهد بود. به کلام خدای زنده. خداوند گفت، “نه با قدرت و نه با نیرو، بلکه با روح من”. وقتی با کلام حقیقت روبرو می‌شوید، با روحیه‌ای از قدرت و انتظار شوق‌انگیز آنچه خدا انجام داده و در حال انجام است روبرو شوید - چون پایان داستان را می‌دانید.

۲تیموتائوس ۱: ۷

“زیرا خدا به ما روح ترس نداده است، بلکه روح قدرت و محبت و خرد را عطا فرموده است.”

و پایان این داستان، طبق کلام خدا، چیزی کمتر از “اندازه کامل قامت مسیح” نیست. اگر زندگی شما کمی زودتر از رسیدن به آن نقطه در این سیاره به پایان برسد (و خواهد شد، اما این بهانه ای نیست که دعوت خدا را با چیز دیگری پایین بیاوریم)، پس چنین باد. شما او را رودررو خواهید دید و این فرایند را سریع‌تر خواهد کرد. اما نکته این است: شما می‌دانید خدا با زندگی شما به کجا می‌رود. او به تغییر دادن شما متعهد است، پس نگرانی وجود ندارد. می‌توانید با دانستن اینکه ملخ هستید به آن سرزمین بروید، اما همچنین بدانید که “آن که در شماست بزرگتر از هر کسی است که داخل جهان است”.

شما نباید از غول‌های آن سرزمین بترسید چون خدا قبلاً آن سرزمین را به شما داده است. او قبلاً پتانسیل را - که درون شما زندگی می‌کند - “کامل‌ترین اندازه قامت مسیح” به شما داده است. عمیقاً اهمیت دهید و مثل پولس “سخت‌تر از همه بکوشید”، “هر روز بدن خود را سرزنش کنید”، اما در مورد تفاوت‌ها بین شما و کامل‌ترین اندازه قامت مسیح نگران نباشید. با شوق انتظار داشته باشید و فریاد بزنید “وای! این سرزمین متعلق به من است! تا آنجا که می‌توانم ببینم.۴۳ “ او به رأفت “زندگی کامل” را کم کم ۴۴ به ما می‌دهد تا ما توسط غرور مصرف نشویم. وحی سراسر عظمت نیاز به خاری در جسم دارد تا مبادا ما مغرور شویم.۴۵ او سرزمین را کم کم به ما می‌دهد، وگرنه ما را خواهد بلعید. اما بدانید که سرزمین تا آنجا که چشم می‌بیند مال شماست - هر جا که ایمان داشته باشید پایتان را بگذارید. هر چقدر عیسی که می‌توانید ببینید متعلق به شماست.

پس، وقتی کلام خدا را با اعتراف و فروتنی به اشتراک می‌گذارید، از ترس یا محکومیت دست برندارید. “خود را مرده به گناه و زنده برای مسیح عیسی بشمارید”. “شمردن” در این آیه یک اصطلاح حسابداری است. حساب‌ها بسته شده‌اند. آن را انجام شده به حساب بیاورید. شما برای گناه مرده‌اید و برای مسیح عیسی زنده‌اید. اگر رومیان ۶ و ۸ را بخوانید، خواهید دید چه قدرتی برای پیروزی بر گناه و مرگ در دسترس است. این مسائل به وضوح مربوط به تصرف آن سرزمین است (اگر به روح رفتار کنیم، فصل‌های ششم و هشتم، به جای قانون، فصل هفتم). اگرچه ملخ هستیم (انکارش ممکن نیست!)، خدای ما قادر است. چیزی برای نگرانی وجود ندارد. این سرزمین ماست.

بنابراین، با توجه به اینکه شما را به فکر کردن زیاد واداشته ام، اجازه دهید یک تشویق (تناقض آمیز) دیگر به شما بدهم که احتمالاً در این مرحله مناسب است: با کاوش در ثروت او کمی خود را شل کنید و از آن لذت ببرید! خودتان را خیلی جدی نگیرید!۴۶

هی تو! ایفا کن نقشت را

می توانید ببینید یک هدیه در درون

سرمایه ای از خداوند بلند مرتبه

باور دارید که برای زندگیتان برنامه هایی دارد او؟

کوه ها برای حرکت دادن، عشق و ایمان برای ارائه

در ذهن خود بازی نکنید

به خداوند شک نکنید

یاد بگیر زندگی کنی با قلبت

فقط ایفا کن نقشت

هی تو! - کنار بگذار تمام ترس هایت را

هی تو! - صحبت کن تا بشنوند همگان

در تلاش برای فرار

دفن نکن استعدادت را

پنهان نکن نور را

له نکن زندگی را

بگذار او در زندگی ات زندگی کند

آزادی تنها زمانی به دست می آید که از زندگی دست بکشید

نشان دهید عاشق اویید همانطور که عروسش را دوست دارید

دستان او باشید تا با جانش دنیا را لمس کنید

پاهای او باشید تا از هر شکافی عبور کنید، بله

دیگر بازی های ذهنی کافیست

زندگی خود را پیدا کنید در مسیح

گوش کنید به قلب پدر

و ایفا کنید نقشتان را

هی تو! - کنار بگذار تمام ترس هایت را

هی تو! - صحبت کن تا بشنوند همگان

در تلاش برای فرار

دفن نکن استعدادت را

پنهان نکن نور را

له نکن زندگی را

بگذار او در زندگی ات زندگی کند

وقتی ایمان آوریم

وابسته بر مسیح و بدن او

زندگی کنیم

وقتی می شویم آزاد

برمی گزینیم بشوییم پای برادرمان را

جهان چه خواهد دید

بگو چه خواهند دید

وقتی کنار بگذاریم همه ی ترس هایمان را

وقتی حرف بزنیم تا بشنوند همگان

دیگر خبری نیست از دفن استعدادها

نور خواهد درخشید

همه سرها خواهند چرخید

برای دیدن مسیح

که در عروسش زنده است.

- جرمی

----

۳۶ عیسی تجلی کامل همه چیزهایی که خداوند باور دارد و ارزش قائل است، بوده و هست (عبرانیان ١: ١-۳؛ کولسیان ١: ١۳-۲۰). او اولین نفر از یک نژاد جدید، “فرزند اول” بود. “کلام جسم گرفت و مدتی در میان ما سا کن شد.” اگرچه زندگی ما هنوز به طور کامل توسط کلام او دگرگون نشده است، این هدفی است که ما تصمیم گرفته‌ایم تا هر بهایی برای آن لازم است، بپردازیم! ما نیز می‌خواهیم کلام پدر توسط روح او در زندگی‌مان تجلی یابد (نه فقط نقل‌قول یا مطالعه شود).

۳۷ عبرانیان ۴:۵؛ فیلیپیان ۲: ۵-۸؛ رومیان ۱۰: ۱۵.

۳۸ رومیان ۱۱: ۳۶ ـ ۱۲: ۸.

۳۹ رومیان ۱۵: ۱۴.

۴۰ یوحنا ۱۳: ۱-۱۷, ۳۴-۳۵.

۴۱ این البته تا حدی درست است، اما فراموش نکنید که مسیح ما (به طور نبوی) “مردی غمگین، آشنا به سوگواری” نامیده شد.

۴۲ اول قرنتیان ۱۴: ۳۳.

۴۳ سفر پیدایش ۱۳: ۱۴-۱۸؛ یوشع ۱: ۳.

۴۴ سفر خروج ۲۳: ۲۹-۳۰؛ تثنیه ۷: ۲۲.

۴۵ دوم قرنتیان ۱۲: ۷

۴۶ اسناد موجود از گردهمایی‌هایی که برخی از این نگرش بیان یا تجربه شده است: اسپانکی و گروهش زمین را می‌گیرند و خوش می‌گذرانند، و پادشاهی را تصاحب میکنند.

 

jesuslifetogether.com
فارسی Languages icon
 Share icon