دعوت او
خودرا بعنوان عروس
آماده كنيد
او آمد كه بما زندگی كامل عطا كند ــ كه زندگی او را در تعاملات روزمره ی خود تجربه نمائيم ،نه با كلمات عاريه ای سرود بخوانيم و مانند يك بلور لكه دار مذهبی فقط ورد بخوانيم . زندگی !
2/12/2007
دعوت خدا برای تمامی دنيااينست كه باهمديگر خانه ای بشوند برای پدرـ پسرـ و روح القدس وعروسی بشوند كه خودرا آماده
ميكنند برای بازگشت داماد زيبايشان عيسی (يوحنا١٣ ـ ١٥ ؛ افسسيان ٢ ـ ٥؛ مكاشفه ١٩:٧ )
به تصوير كتاب مقدس درباره ً اينكه چگونه زندگی با مسيح وبرای او انسان را به اوج ميرساند فكر كنيد ـــــ معنی اين چيه ؟
اين مثل مراسم خواستگاری و ازدواج هست! خدا بر ما ظاهر ميشود وميگويد : من به خودم چنين اطمينانی دارم كه اگربا من
باشیدوبدانيد من واقعأ كی هسَتم ؛ هيچ خواستگارى قابل مقايسه با من نخواهد بود .
در سراسر اين جهان هيچ چيز ديگرى نيست كه قلب شما را همانند من فتح كند ؛چون من شما را براى خودم خلق كرده ام .
چيزهاى ديگرشما راآشفته كرده اند ولی اگر شما وقت بگذاريد و به سمت من آئيد خواهيد ديد زندگى چه مفهومِى خواهد داشت و
ماعروسى خواهيم كرد .
« پس خود رابرای عروس شدن آمادۀ كنيد »
ازآغاز ظهور عيسى اين دعوت مردم را به جستجوى او واداشته؛ اين دعوت او از ما نيز هست
« بهمين سادگى » اين يك سرى مطالب تعليماتى اكتسابى نيست . اين حركت و جاذبه اى درونيست، اين نظر و نگاه ما به هستى او وكلام اوست .
من نميتوانم بدون او يا بدون چيزى كه براى او ارزشمند و مهم است زندگى كنم .
من نميخواهم بدون او زندگى كنم ، هرگز زندگى خارج از اراده ى او يا منظور او را بخواب هم نخواهم ديد .
ميخواهم هر كجا كه برّه ميرود دنبالش بروم ، هرآنچه كه براى زندگى من ميخواهد تسليم اوست ، او نان حيات است .
تمامى قوّت و كمال من در او يافت ميشود . او تصويرى از پيشوائى و مهربانى و بخشايش و رحمتى است كه بدون آن امكان زندگى براى من نيست.
بدون آن حتى حاضر به زندگى نيستم .ميخواهم او را با حكمتى فراتر از كلمات ببينم .
و......ميخواهم با او باشم ! ميخواهم هر كلمه اى راميگويد بشنوم . من حتى نميخواهم در تمام طول زندگيم بيش از يك قدم با او فاصله ـ
بگيرم .نميتوانم بدليل غرور و خود خواهى يا احساسات قلبى يا تنبلى خودم به او پشت كنم .وسوسه هميشه وجود دارد ، ولى خسارت وزيان سنگينى بدنبال دارد .
قابليت هاى عيسی نامحدود وبى پايان است . او به هزاران روش مختلف درك ميكند ، حكمتش ما فوق كلمات است .
اين ارباب ماست ،اين عيسی است ،اين مثل داستان پريان نيست ، اين يك داستان پيش پا افتاده در مورد بعضى از خدايان نيست كه زمين را خلق
كرده و روى تخت سفيدى نشسته باشند .اين مربوط به شخص عيسى وپدرش هست كه بر همهْ ما حكمرانى مينمايند .
كافيست فقط نظرىبيندازيم، اگر وقت بگذاريم كه با او روبرو شويم ديگر مطلقاًهيچ راهى براى مخالفت با او نخواهد ماند .مشكل از آنجا ناشى ميشود
كه ما راضى نميشويم خود را به دستهاى لايق و مهربان او بسپاريم .قابليت اعتماد به او فراتر از انديشه ها وباورهاست .
ولى ما اغلب زياد به او نزديك نميشويم تا اين حقايق رادريابيم زيرا زيادى خودمان را مشغول ميكنيم و زيادى خودخواه و بى توجه ميشويم .
وقت نميگذاريم تا او بما خيره شده عشق بورزد .
پدر ميگويد كه اگر ما براى با او بودن در پسرش وقت بگذاريم ،آنموقع او شخصيّت خود را بر ما آشكار خواهد كرد بطريقى كه قطعاً غير قابل ـ
مقاومت خواهد بود . قابليّت هاى شخصيّت اوحيرت انگيزند . حقايقى در مورد بودن با او هست كه شما را از دايره ى مسائلى كه شما را گرفتار
وزمينگير كرده اند بيرون ميكشد . ناگهان شما توسط نيروئيكه خارج از حيطه ى جريان طبيعى ِ تجربيّات شماست مورد توجّه قرار ميگيريد و آن
نيروعيسی هست .او شما را براى راه رفتن با خود دعوت ميكند .او با تمام توجّه ، مهربانى و رحمت وبخشايش ابدى خود به شما خيره ميشود و شما تبسّم او و پرتو وروشنائى چشمان او را خواهيد ديد، شما رقص موهايش را در باد خواهيد ديد .شماچيزهائى خواهيد ديد و خواهيد شنيد و تجربه خواهيد كرد كه شما رابه جريانى و سمتى خواهد برد كه زمان در آنجا مفهومی ندارد ( مكاشفه ١: ١٢ـ ١٨ ) شما رهبرى وقدرت او را خواهيد ديد .
شما خواهيد ديد كه اوچگونه گناهان را تبديل ميكند .شما خواهيد ديد كه اونقطه نظرها و ديدگاههائى روشن اززندگى دارد كه شايسته اوست .
و شما خنده هاى از ته دل او را خواهيد شنيد .وگرماى آغوش امن واميد بخش او را حس خواهيد كرد .
او را پيروى كنيد . او رهبرى را نشانتان خواهد داد، او قدرتش را نشانتان خواهد داد ،او شخصيّتى تزلزل ناپذير نوعی از زندگى نشانتان خواهد داد
كه متحيّر ميشويد وخواهان همگامى با او ميشويد چونكه هر جا او هست امنيّت و سلامتى نيز هست .
او مهربانى وحساسيّتى نشانتان خواهد داد كه مستقيماً درون قلب و زندگيتان را خواهيد ديد .
اگربه او ايمان آورده وزندگی فلاكت بارپر از منيّت را رها كنيد آنموقع او شما را خواهد شست و پا ك خواهد گردانيد و روحش را درون شما قرار خواهد داد . بعد او الماس ها وياقوت ها وجواهرات از درونتان بيرون ميكشد . واز شما ملكه وشاه خواهد ساخت .
او ميخواهد لشكری از پيروانش فراهم كند واين فقط موضوعی تئوريك ومنطقی وآموزشی نيست ــ «مرا پيروی كن وگرنه به جهنّم خواهی رفت»
خوب ، اين يك حقيقت هست، ولی چيزی نيست كه عيسی آمد به دوازده نفر بگويد .
آيا فكر ميكنيد كه آنها عيسی را در سفر هايش همراهی ميكردند چونكه او انگشتش را به سمت آنها گرفته وبه آنان ميگفت يا مرا پيروی كنيد يا به
جهنّم خواهيد رفت؟ آيا اصلا ً چنين كلامی را بخاطر مياوريد ؟ اين كاری بود كه او كرد وقتی رفت و سرتاسر شب رادر حضور پدر دعا كرد ؟
آيا او گفت پدر بمن نشان بده كه چه بگويم ؟ وبعد بلند شد وگفت شما دوازده نفر دنبال من بيائيد وگرنه به جهنم خواهيد رفت ؟ نه ــ آنها ميخواستند
با اوبمانند چون چيزهائی از او ديده بودند كه آنها را حيرتزده كرده بود . آنها حكمتش را ديدند ، محبّتش را ، صبوريش را
و رهبری قدرتمندش راويك شخصيّت خلل ناپذير از اوديدند . آنها كسیرا ديدند كه زير ضربات مشتهای زندگی استوار ايستاده با لبخندی برگوشه ی
لبانش و با چشمانی تشويق آميز به آنها مينگرد و آنها ميخواستند شبيه او بشوند ، ميخواستند با او بمانند . آنها جائی نميرفتند چونكه هيچ جای ديگری نبود كه آنها بيشترازبودن كنار او خواهانش باشند (متى ٤: ١٩ ــ ٢٢ يوحنا ٦: ٦٨ ، اعمال رسولان٥: ٢٠ ، اعمال رسولان٣: ١٩ ــ٢٠ )
اولازم نبود آنها را تهديد كند همينطوركه ما را هم تهديد نميكند . اومارا دعوت ميكند كه او را آنگونه كه هست ببينيم وتوانائی های حيرت انگيز و ــ
شخصيّت خارق العاده اش را آنچنان كه هست ببينيم .
از اين رو ما مشتاق ِ بودن با او هستيم در اين زندگی و در آنسوی ديگر . من ميخواهم شبيه او بشوم و به اين پايبندم .
بزودی عيسی برای بردن عروسش باز خواهد گشت و اراده ی پدر برای ما اين نيست كه همراه عروس باشيم بلكه اراده اش بر عروس شدن ماست
ونه تماشاگر خانه شدن بلكه خانه شدن . اگر در مسير عهد قديم به عقب باز گرديد مي بينيد كه اشتياق او همواره برای يك خانه بوده نه فقط برای ــ
مردمان نجات يافته كه آنها را قوم خود گرداند . اشتياق او برای يك مسكن هست جائی كه او بتواند بر روی اين سيّاره ای كه خلق كرده ساكن گردد .
عيسی در لوقا گفت كه پادشاهی او اينجا وآنجا نيست بلكه درون انسانهائی است كه محلی را در قلب خود آماده كرده اند، چيزهای دنيائی را دور ريخته اند . اميال شهوانی، طمع ها و جاه طلبی هارا .ما بايد در زمره ی كسانی باشيم كه اتاقی در قلبهايمان برایش ميسازيم همانگونه كه عيسی
در يوحنّا ٨ ميگويد اين طبيعت كليسا است بدن زنده ی او كليســـا . عيسی فقط نيامد كه گناهان مارا ببخشد ،وعجيبتر اينكه حتی برای واداشتن مابه
تفكردر تعليماتش نيز نيامد ،عيسی آمد كه ما بتوانيم همان زندگی تا پدر را كه او تجربه كرد مانيز تجربه كنيم . نه تنها اينجا زندگی كنيم بلكه وقتیـكه مرديم به آ سمان برويم همانگونه كه كتاب مقدّس ميگويد : او به اين جهان آمد تا اينكه ما بتوانيم درقدرت يك حيات فنا ناپذير زندگی كنيم و در همان
تجربه زندگی وعشق با پدرو سايربرادرانش كه او داشت با او مشاركت كنيم .
نجات فقط شروع داستان است ، همانطور كه همراه با تولّد عيسی تولّد ما نيز تازه شروع يك داستان قدرتمند است كه پدر ميخواهد در ما نقل كند ،
(كولسيان ١ :٢٦ ــ ٢٩ ،غلاطيان ٤ : ١٩ ، يوحنّا ٧ : ٣٨ )وعيسی طبق اراده ی
پدر در ما ترتيب داده است . يعنی ما قوم او ،عروس او ، خانه ی او ، وكليسـای او هستيم كه جلال كامل عيسی ناصری را در كره ی خاكی ودر
عصر حاضر نمايان سازيم .اراده ی خدا اين نيست كه انســانــها بــهصورت انفرادی از عيسی مسيح تأثير بگيرند بلكه در اتحاد با همديگر تبديل به
يك نمايانگر عيسی بگردند . دور ماندن از اين ثروتهای ناياب ، بر روی زندگی جمعی روزمره ی ما تأثير دارد . بيشترين تلاش دين و مسيحيت سالهای سال اين بوده كه بما آموزه هائی بزرگ درباره ی عيسی و كليسايش بدهند . اكنون زمانش رسيده كه از فراگيری درباره ی كليسا به سمت
كليسا شدن حركت كنيم .(افسسيان ٣ :١٠ ،متی ١٦ :١٨ )
ما ميتوانيم كليسای او باشيم واو را زندگی كنيم همانطور كه يكديگر را محبت ميكنيم وزندگيهايمان را هر روزه با يكديگر مبادله ميكنيم ،به يكديگر كمك ميكنيم تا عيسی را بهتر بشناسيم بواسطه ی كمك به يكديگر برای رها كردن گناه ،همديگر را بيشتر محبت ميكنيم ،بيش از آنچه نگران نيازهای
خود باشيم نگران نيازهای ديگران باشيم .اينها آموزه های عيسی هستند .اين روشی بود كه او برای ما زيست وامروزه اين راهيست كه او ما را به آن
فرا ميخواند برای يكديگر .اين نحوه ی آماده شدن عروس هست برای مراجعت دامادش عيسی .
همينطور كه ياد ميگيريم حقيقتأ يكديگر را بيشتر محبت كنيم ، زيبا تر وزيبا تر ميشويم .همينطور كه خود خواهی هايمان را كنار ميگذاريم ، وغروری را كه باعث جدائی ما از يكديگر ميشود رها ميكنيم ، و همينطور كه مشتاقانه قلبهايمان را باز ميكنيم كه انتقاد پذير برای يكديگر باشيم ،
« روح خدا ، فيض خدا و عشق خدا » ازما ساطع ميشود ، و تبديل به عروسی زيبا ميشويم كه منتظر باز گشت دامادش عيسی است،اين كليســاست كه هر روزه به اين نحو زندگی ميكند نه تماشاچی خانه ی خدا بودن ،بلكه جائی كه خدا در آن زيست ميكند .
آنموقع خانه های ما ، محل كار ما ،و كليسای ما يكی ميشود ديگر سدّی بين خانه ی من وتو نخواهد بود ،من تنبلی ، خود خواهی ،غروروبی ايمانی را كنار ميگذارم ،و ديگران را آنگونه كه عيسی مرا محبت كرد، محبت خواهم كرد وقتی همه از كوچك و بزرگ اينگونه رفتار نمايند ،عيسی روغن
شفابخش خود را جاری ميسازد وما كليسا ميشويم ، و يك عروس زيبا ،عيسی نيامد كه فقط ما را زيبا تر وبا هوش تر بكند .
او آمد كه بما زندگی كامل عطا كند ــ كه زندگی او را در تعاملات روزمره ی خود تجربه نمائيم ،نه با كلمات عاريه ای سرود بخوانيم و مانند يك
بلور لكه دار مذهبی فقط ورد بخوانيم . زندگی !